زندگی روزمره کنونی و گرفتاری های موجود به قدری باعث سرگرمی شده است که فرصت کمی جهت خواندن قران و بهره گیری از ایات هدایتگر آن دست می دهد.
از طرفی روزانه زمان های تلف شده زیادی هست که مجبور به گذاراندن آن هستیم، مدت زمانی که از خانه تا محل کار، گاه مجبور به گذاران ساعت ها در اتومبیل، اتوبوس و یا مترو هستیم. در این زمان ها می توانیم با گوش فرا دادن به آیات قران هم با قرآن نزدیکتر شویم و بهترین استفاده را از این زمان ها ببریم.
اکثر فایل های صوتی موجود از تلاوت قران فاقد ترجمه هستند و همچنین کیفیت صدای بالایی ندارند و همین باعث می شود به دلیل عدم فهم دقیق پیام آیه برای ما فارسی زبانان پس از مدتی گوش دادن به آن برایمان کمی خسته کننده شود.
آنچه در اینجا برای شما آماده ساخته ایم تلاوت قران به صورت ترتیل با کیفیت بالا و ترجمه فارسی آن به صورت آیه به آیه است.
ويژگی های این مجموعه:
- ۱۶۰ ساعت ترتیل و ترجمه قران به صورت آیه به آیه
- تلاوت قران به صورت ترتیل با صدای دلنشین قاریان مشاری العفاسی و شاطری
- ترجمه فارسی آیت الله مکارم شیرازی با صدای معنوی و پر احساس آقای کبیری
- قابل ذخیره و پخش بر روی CD/ DVD/ Flash Memory جهت پخش در اتومبیل
- قابل ذخیره و پخش در موبایل و MP3 پلیر
- حذف آیه هایی که سجده واجب دارند و ذکر تنها معنای آنها
- نام فایلها دارای شماره سوره، نام انگلیسی و نام عربی
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یکنفردر آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا تواناییّ بهتر را پدید آرید، آن زمان که تنگ میبندید برکمرهاتان کمربند، در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد میکند بیهود جان قربان! آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره،جامه تان بر تن؛ یک نفر در آب میخواند شما را. موج سنگین را به دست خسته میکوبد باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده سایههاتان را ز راه دور دیده آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون میکند زین آبها بیرون گاه سر، گه پا. آی آدمها! او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید، می زند فریاد و امّید کمک دارد آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید! موج میکوبد به روی ساحل خاموش پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور میآید: -"آی آدمها"... در صدای باد بانگ او رهاتر از میان آبهای دور و نزدیک باز در گوش این نداها: -"آی آدمها"... نیما یوشیج
- آیا می دانستید؟ (سری 22)
- دانستنی های جالب از تاریخ ایران
- برترین های دنیا
- حقایق جالبی از زندگی دو رئیس جمهور امریکا
- آیا می دانستید؟ (سری 21)
- آیا می دانستید؟ (سری 20)
- آیا می دانستید؟ (سری 19)
- آیا می دانستید؟ (سری 18)
- آیا می دانستید؟ (سری 17)
- آیا می دانستید؟ (سری 16)
- آیا می دانستید؟ (سری 15)
- آیا می دانستید؟ (سری 14)
- آیا می دانستید؟ (سری 13)
- آیا می دانستید؟ (سری 12)
- آیا می دانستید؟ (سری 11)
- آیا می دانستید؟ (سری 10)
- آیا می دانستید؟ (9)
- آیا می دانستید؟ (8)
- آیا می دانستید؟ (7)
- تصور اعداد نجومی
قوانین عجیب و غریب:
در کره شمالی مردم اجازه ندارند ماشین داشته باشند !!!؟؟؟؟؟؟؟؟
در کره شمالی ساعت بیدارشدن مردم توسط شیپوری تعیین میشود که در سراسر شهرها و از طریق بلندگو پخش میشود. ساعت خوابیدن آنها هم توسط سیستم خاموش کردن چراغ تعیین می شود. سیستم پخش پارچه ولباس هم توسط دولت کنترل میشود و بیشتر اوقات مردم در خیابان ها دیده میشوند لباس های یک شکل و شیبه هم به تن دارند. این مساله در مدارس هم به صورت جدی دنبال میشود و خلاصه هر بخشی از زندگی مردم در کره شمالی از طریق قوانین خاصی کنترل میشود. البته مردم هم این وضع را پذیرفته اند.
اما از طرف دیگر این قوانین بعضی از شادی های اولیه را هم در زندگی مردم دریغ می کند; مثلا اینکه دوربین به کره شمالی وارد نمی شود و مردم هم نمی توانند آن را تهیه کنند. با وجود این، دولت کره شمالی کمک های زیادی از خارج دریافت می کند و مشخص نیست آنها را به دست مردم یا بین طبقه خاصی پخش می شود.
ساعت 3شب بود که صدای تلفن پسری را از خواب بیدار کرد.پشت خط مادرش بود.پسر با عصبانیت گفت چرا این وقت شب مرا بیدار کردی؟مادر گفت 25سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی؟ فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بودتا صبح خوابش نبرد. صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته ای یافت.................. اما مادر دیگر در این دنیا نبود.
مداد رنگی ها:همه ی مداد رنگی ها مشغول کار بودند به جز مداد سفید.هیچ کس با او کار نمی کرد. همه به او می گفتند تو به هیچ دردی نمی خوری!یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند,مداد سفید تا صبح کار کرد;ماه کشید,مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک و کوچکتر شد.صبح توی جعبه ی مداد رنگی ها جای او با هیچ رنگی پر نشد!
روزی استادی در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:
«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »
استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود.
نوجوان این کار را کرد.
استاد با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت،
طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.
استاد نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.
او که از کار استاد عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:
« استاد ! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »
استاد دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:
«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.
هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»